یه دختر چشم زاغ

متن مرتبط با « شکم» در سایت یه دختر چشم زاغ نوشته شده است

سر صبح...

  • چند وقت پیش یه خواب عجیب دیدم... خیلی عجیب! من بودم با دو تا زندگی.. آدمای زندگیمو ندیدم ولی میدونستمشونو و حسشون میکردم... زندگیشون میکردم! دو تا زندگی کاملا متفاوت از منه الان! تا دو سه روز ذهنم و حسم کاملا درگیر بود.. درگیر بچه هام تو خوابم! درگیر خونواده تو خوابم! درگیر همسرم! حسم درگیر بود، همه احساساتم! نه فقط فکرم... میگن آدم وقتی یه تصمیم میگیره و ادامه میده، تو دنیاهای موازی با تصمیم های دیگه که می تونست بگیره زندگیش ادامه پیدا میکنه... چقددر دلم میخواد زندگیامو تو دنیاهای دیگه ببینم... ینی اونارو دیدم تو خواب؟ اگه آره، کدوم تصمیماتم بوده؟ چقدددر دلم میخواد سر در میاوردم از همه اینا.... + الان عکسشو دیدم، با پسرش... شبیه هم.. شبیه من! دلم تنگه.. خیلی.. نتونستم جلوی خودمو بگیرم که فک نکنم اون پسرک ۱۰ ساله خوشگل میتونست پسر من باشه... اونا می‌تونستن خونواده من باشن... شاید تو یه دنیای موازی هستن.. نفسام عمیق تر شد.. مثل همه وقتایی که به این چیزا فک میکنم... بخوانید, ...ادامه مطلب

  • تولدت مبارک عزیز دل , ...ادامه مطلب

  • جمعه

  • امروز از کله صبح عصر جمعه بود! هنوزم عصر جمعس, ...ادامه مطلب

  • ف

  • همین الان که گوشی دستم بود باز تو واتساپ پیام داد... میدونم احتمالا چی میخاد بگه! اینکه حالش بده، اینکه بیا بغلم کن، اینکه هیشکی منو درک نمیکنه، من تنهام، عشقم منو دوس نداره، همه چیو خراب کردم، بابامو, ...ادامه مطلب

  • داداش

  • هر وقت با اون لحن و لفظ خاص صدام میزنه متوجه میشم که میخواد در مورد یه موضوع خاص!خیییلی جدی ولی مهربون باهام حرف بزنهبرا همین تا میگه «فرنوش من» دلم غنج میره و پشتش یه خنده کوچولو میاد خود به خود! و هر بار با خندم اون نگاه تیزشو میدوزه بهم و میگه نیشتو ببند و گوش کن :)), ...ادامه مطلب

  • کوچولو!

  • دوست جان دچار مشکل شده بود..ازون حاداش! چیزی که خیلی بد بود این بود که آقاهه رفته بود! البته اونم نمیدونست!! و وقتی فهمید ( این یکی دوست جانمون زنگ زد بهش و هر چی از دهنش درمیومد بهش گفت! و من نتونستم, ...ادامه مطلب

  • نو!

  • اون موقه ها اینجوری نبود! وقتی میگفتن یکی باید قلبش عمل شه اولین چیزی که به ذهن میومد این بود که از اتاق عمل میاد بیرون یا نه؟!بابا تا اون روز حالش خوب بود، ظاهرش خوب بوده ینی ... خیلی یهویی با یه درد, ...ادامه مطلب

  • من و اون

  • دو سه روز مونده بود تا عید.. نشسته بودم تو اتاقم و فک میکردم! عمیق و جدی! یه تصمیمی گرفتم پیش خودم.. خیلی بهش فک کرده بودم.. چندین سال بود که فک میکردم! ولی گذری... این بار اما گذری نبود! نگذشتم ازش! , ...ادامه مطلب

  • سین

  • هر دفعه که منو میبینه با دقت بهم زل میزنه، بعد میگه: امروز چقد خوب شدی، اصلا با همیشه فرق داری، از همیشه قشنگ تری ...حتا وقتی با داغون ترین حالمم و یا فجیعترین قیافه! + هررر بار این تکرار میشه، با جمله های جدید ... + هر بارشم می چسبه :) وقتی میدونی میخواد خوب باشی... , ...ادامه مطلب

  • بعد از چندی...

  • - یکی از خواستگارای خیلی سمج سالهای دور! چن شب پیش حلقه نامزدی دستش کرد... و انگار یه بار سنگینو از رو دوش من برداشتن! خیلی وقتا از ته دل براش دعا کرده بودم به اونی برسه که دوستش داشته باشه..  اینجوریش خوبه :) - مستی اونجایی قشنگه که بشینی همه ناگفته هارو به داداش بزرگا بگی  با بعضی حرفات چشاشون گرد شه ولی بشینن منتظر نگات کنن که بقیشو بشنون... با اشکات قیافشون درهم شه... بگی و بگی و ...  بگن، دلتو قرص کنن، حالتو خوب کنن ... آخرش یه توی سبک شده خوشحال باقی بمونه :)                             حس خیلی خوبیه داشتنشون.. خوبه بودنشون - وقتی سردم میشه و لباس میپوشم، یا پنجره میبندم، یا شوفاژو زیاد میکنم... یا وقتی که میرم خرید، لباس میخرم، کفش میخرم و ... عذاب وجدان میگیرم، چشام پر میشه, ...ادامه مطلب

  • پسرک امید :)

  • سلام که داد از عالم خودم اومدم بیرون! چراغ قرمزعدد 168 رو نشون میداد! جواب سلامشو دادم، قدش یکم بالاتر از پنجره ماشین بود، گفت ازم جوراب میخری؟ گفتم  لازم ندارم اخه - نوکرتم! یه دونه بخر دیگه...  گفتم دیگه این حرفو به هیشکی نگو! شما یه اقای, ...ادامه مطلب

  • عصر 5 شنبه!

  • + بعضی وقتا یه کامنت میزنم واس یکی، بعدش با خودم میگم کاش نرسه... کاااش نرسه!! + یکی نوشته بود :کاش پدر مادرا هیچ وقت پیر نمی شدن... منم خیلی غیر منطقی میگم کاش این کاشه عملی و واقعی بود، چی میشد؟ + من با عصر جمعه ها مشکل ندارم! الان این سومین هفتس که عصر پنج شنبه خیلی دلگیر و مزخرف داره میگذره ...., ...ادامه مطلب

  • پسرک امید :)

  • سلام که داد از عالم خودم اومدم بیرون! چراغ قرمزعدد 168 رو نشون میداد! جواب سلامشو دادم، قدش یکم بالاتر از پنجره ماشین بود، گفت ازم جوراب میخری؟ گفتم  لازم ندارم اخه - نوکرتم! یه دونه بخر دیگه...  گفتم دیگه این حرفو به هیشکی نگو! شما یه اقایی که دار, ...ادامه مطلب

  • صداهای دوست داشتنی!

  • رفتم از نون فاتزی خرید کنم، هدف نون باگت بود ولی داشتم ویترینو نگا میکردم یه چیز هیجان انگیزم بخرم.. یه آقایی ام  کنار من داشت کیکارو برانداز میکرد، من فقط متوجه حضورش بودم... که ایشون گفت: خسته نباشی آقا، لطفا دو تا پیراشکی و .... دیگه بقیه حرفشو توجه نکردم! محو صداش شدم!! صداش اونقد نافذ و رسا و البته آشنا  بود که بی اختیار نگاش کردم، ینی قشنگ زل زدم بهش! کاری که هیچ وقت نمیکنم خب.. البته همزمان, ...ادامه مطلب

  • ....

  • قرار بود با بچه ها یه سفر چن روزه بزیم شمال.. داشتیم برا 7_8 روز بعد برنامه می چیدیم که الی زد زیر گریه! که زندگی خیلی به من سخت گرفته و من دیگه واقعا دارم می ترکم، تا چن روز دیگه زنده نمیمونم اصلا! این شد که تو یه حرکت خیلی یهویی همون موقه -پریشب ینی- تصمیم گرفتیم که بریم سمت شمال و دیروز صب زود را افتادیم، بدون برنامه ریزیه خاصی.. حتا نمیدونستیم تا کجا میخوایم بریم! خلاصه اینکه یه ماشین فقط جور , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها