124

ساخت وبلاگ

_ اشکامو پاک کردم و با دفترچم صورتمو باد زدم! که سرخی چشام بره و عادی بشم. بعدم لبخند ملیحمو جلو آینه تنظیم کردمو  از اتاق زدم بیرون.. تا منو میبینه خیلی با شور و هیجان میگه جوونی خیلی عالم خاصیه، محشره، عالیه... الان بهترین روزای عمرته، قدر بدون و لذت ببر... اون لبخندرو واضح تر کردمو گفتم بله همینطوره، خیـــــــــــلی عاااالیه!!!

 _ ازم خواستگاری کرد.. به صورت کاملا رسمی! برا پسرش که 8 سال از من کوچیکتره!!!! 

یه دختر چشم زاغ...
ما را در سایت یه دختر چشم زاغ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : minnmanama بازدید : 133 تاريخ : دوشنبه 15 خرداد 1396 ساعت: 12:44