چشمهایم!

ساخت وبلاگ
 رفتم تو مطب؛ پارسال اوایل تابستون 3 - 4 بار رفته بودم پیش همین دکتر، شناخت منو، خیلیم خوب..

_ سلام خانوم، خوبین؟ اوضا احوال خوبه؟ 

من: مرسی  ممنون ، بد نیستم

_  لاغر شدین... داداش خوبن؟! دیگه مسئله ای پیش نیومده ؟ و ...

واقعا تعجب کردم  : دکتر چقد خوب یادتونه :) داداشم خوبه خداروشکر، نه دیگه مشکلی نداره و ...

_ آره، چرا یادم نباشه.. اومده بودی دنبال ام اس می گشتی تو خودت :)

با همون حال گرفتم خندم گرفت از حرفش: من نمیگشتم که، خوب علائمش بود دیگه، اذیت می کرد

مشکل جدیدمو براش توصیح دادم.. چشمامو!

بعد از کلی سوال و معاینه یهو برگشت گف: چرا ازدواج نمیکنی؟ دوای درد تو ازدواجه!

بازم خندم گرفت؛ از این هوشش خوشم میومد؛   داشت حواسمو پرت میکرد که استرسم کم شه

 ادامه دادیم! داشت به عناوین مختلف به حرفم میگرفت و به معاینه ادامه میداد ، منم سعی میکردم همراهی کنم، ینی بد فک نکنم و یا اصلا فک نکنم به احتمالات ممکن و آرومتر شم..

 گفت با توجه به کل این قضایا و معاینات به احتمال زیاد هیچ چیز خاصی نیس. انقدم نرو اطلاعات جم کنی در مورد بیماریا و .... لزومی نداره انقد کامل بدونی چی به چیه! مرسی که همکاری کردی و به حرفای صد من یه غازم جواب دادی :)

دست دادم، تشکر کردم و بای بای

برا اطمینان قراره فردا یه تست بدم؛ نمیدونم چیه! حرفشو گوش کردم و اطلاعات جم نکردم...

یه دختر چشم زاغ...
ما را در سایت یه دختر چشم زاغ دنبال می کنید

برچسب : چشمهایم برای تو,چشمهایم را میبندم,چشمهایم را میبندم دنگ شو, نویسنده : minnmanama بازدید : 151 تاريخ : پنجشنبه 4 آذر 1395 ساعت: 3:03