یه دختر چشم زاغ

متن مرتبط با «آن مرد با داس آمد» در سایت یه دختر چشم زاغ نوشته شده است

بابا باش!

  • * رو صندلی عقب ماشین بودیم، سرش رو بازوم بود، کاملا بی حال... نگاش که میکردم دلم کباب بود،یه پسر 23 ساله قد بلند،هیکلی، ورزشکار! که حتا توان نداشت سر پا واسته! اشکام همینجور میومد پایین! یه لحظه چشماشو باز کرد؛ گفتم دلم میخواد بزنم لهت کنم سهند!!  با دستش صورتمو  پاک کرد، یه لبخند کمرنگ و دوباره چشماشو بست.. * به شدت معتقدم پسر بچه، پسر نوجوون، پسر جوون، حتا پسری که خودش پدر شده! ینی شده آقای,بابا ...ادامه مطلب

  • تولدت مبارک!

  • * آدم مذهبی نیستم اصلا.. بیشتر سعی میکنم آدم خوبی باشم، نیت خوبی داشته باشم، برا این "خوب" هم تعریف دارم دیگه..  چارچوبایی دارم و سعی میکنم بهشون پایبند باشم.. خط قرمزایی برا خودم دارم که هیچوقت ازشون رد نشدم؛ همیشه از خدا خواستم روحم اونقدی پاک بمونه که اگه کار خلاف.. بد.. نمیدونم همچین چیزی! کردم , ...ادامه مطلب

  • بازم پخش شد!

  • عروسی دوست جان بود.. وسط رقص با پِلِی شدن آهنگ آذری، یهو همه رفتن کنار و من ماندم تنهای تنها :)+ شاباش تپل نصیبم شد، خیلی تپل  راستش کف کرده بودم :)) + بدیِ ماجرا این بود که کلیپ عروسیشون پخش شده!  و منم تو کلیپ هستم!! این دومین بار این اتفاق میفته... , ...ادامه مطلب

  • آن مرد!

  • همین چن وقت پیش بود که یه روز تمام حرص خوردم و هی تکرار کردم که من نمی بخشمش.. این بار اگه ببینمش دیگه نمی تونم خودمو کنترل کنم و یه چیزی بهش میگم! آخه آدمم انقد عوضی؟!  چرا باید انقد سنگ جلو پام انداخته باشه و .... دلیلش چی می تونه باشه؟ آخه یه مرد 60 و خورده ای ساله با من چی کار داره؟! کلا بیشتر مسئلم این بود که چرااا؟؟؟ چن روزی این افکار شده بود زندگیم! ولی به خودم می گفتم بی خیال بابا، اون الان داره زندگیشو می کنه و تو داری حرص میخوری به خاطر گذشته هایی که به هر صورت (و اغلب خیلیم خوب) رد کردی و... خلاصه هی به خودم اینارو میگفتم و نمیذاشتم و نمیخواستم اذیت ,آن مرد آمد,آن مرد با سایتش آمد,آن مرد با اسب آمد,آن مرد رفت,آن مرد درباران آمد,آن مرد را نکشید,آن مرد در باران رفت,آن مرد دیوانه چه شد,آن مرد با داس آمد,آن مرد داس دارد ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها